تصور کن. تو خونه یه مگس داری. یا موجودی که وجودش رو بتونی با مگس مقایسه کنی. یک موجود سمج. موجودی که به هر دلیل ترجیح میدی نباشه. مسلمه که زندگی رو براش سخت میگیری. حالا. یه روز، در حالیکه با مگسکش دنبالشی، اون مگس دل رو به دریا میزنه و از راه پنجره ای که بازه از خونه خارج میشه. تصور کن. مگس خارج شده.
آیا میری دنبالش.
مترجم سعی کرد به بهترین وجه همه رو ترجمه کنه و وکیل بادقت گوش میداد. در حالی که دو دستش رو تو هم میفشرد سرش رو هم به علامت تایید تکون میداد.تایید سر حکایت از منطقی بودن حرفها داشت. ولی از حرکات دستش کاملا معلوم بود که دنبال یه زبانه که باهاش این منطق رو برای اداره مهاجرت ترجمه کنه.
1 comment:
Delam gereft! Gham angize!
Post a Comment